چهارمین سالگرد کشمیری ساجده

چهارم خرداد سال 88 برای بندرعباسی ها روز تلخی بود . روز مرگ و مردن ! مرگ ساجده کشمیری و دو کوهنوزدی همراهش در ارتفاعات سرد دماوند شوک بزرگی بر پیکر بندرعباس گرم بود .

مرحومه فرخنده معماری  مرحومه ساجده کشمیری مرحوم عبدالمید ترابی
  

امروز ۴ خرداد 1392 چهار سال از مرگ دردناک ۳ کوهنورد بندرعباسی ( عبدالحمید ترابی ، ساجده کشمیری ، فرخنده معماری ) در قله دماوند گذشت

چهار سال از اون حادثه تلخ گذشته ولی هنوزم یاد و خاطره آنها زنده هست کافیه یه سری به وبلاگ پرتقالی 206 و  سرپهنه گی بزنید. تا ببینید هنوز هم بیننده دارد .


شاعر مرده   تکلیف جهان کلمه او چیست

 نه می توانی بر ام به گردانی از جریان موی رگ های که چشم را خون می دهند  

سرخ رنگ ها به ته محو دو چاره شده اند که سوخته تب در رهایی تن رها رها  

که بخار می بی نی 

و تسلیمی با دست های بسته در بغل  

هر جا بری پی دا شدنی زمینی    با لب ها من ماتیکی ماسیده - 


روزی که آسمان تو را با خودش برد         گنو لرزید تفتان بغض کرد

سهند و سبلان دلتنگ شدند                و دماوند شرمگین شکست

روحشان شاد

يكسال گذشت ،‌ با اندوه و غم فراوان

   مرحومه فرخنده معماری            مرحومه ساجده کشمیری             مرحوم عبدالحمید ترابی

   

امروز ۴ خرداد ۱۳۸۹  یکسال از مرگ دردناک ۳ کوهنورد بندرعباسی ( عبدالحمید ترابی ، ساجده کشمیری ، فرخنده معماری ) در قله دماوند گذشت

یکسال از اون حادثه تلخ گذشته ولی هنوزم یاد و خاطره آنها زنده هست کافیه یه سری به کامنتهای آخرین پست خانم کشمیری وبلاگ سرپهنگی بزنید

سال ۸۸ از نظر حوادث کوهنوردی در ایران سال ویژه ای بود و متاسفانه همنوردهای بسیاری را از دست دادیم

امیدواریم با تحلیل درست و بدون غرض حوادث سال گذشته شاهد کاهش اینگونه حوادث ناگوار باشیم


روزی که آسمان تو را با خودش برد         گنو لرزید تفتان بغض کرد

سهند و سبلان دلتنگ شدند                و دماوند شرمگین شکست

                                      روحشان شاد و یادشان گرامی

 راز كوه

شاعر مرده تکلیف جهان کلمه او چیست

از دست نوشته های ساجده در مرگ یکی از شاعران

 نه می توانی بر ام به گردانی از جریان موی رگ های که چشم را خون می دهند  

سرخ رنگ ها به ته محو دو چاره شده اند که سوخته تب در رهایی تن رها رها  

که بخار می بی نی 

و تسلیمی با دست های بسته در بغل  

هر جا بری پی دا شدنی زمینی    با لب ها من ماتیکی ماسیده -  


نمی دونم این که هر وقت شعری می خاند گریه بود و من را همیشه غم گین می کرد و هم چنان دارد گریه می کند با سر تکان های بی شمار  

دو قطره پنهانی

شکست و ریخت به خاک و به باد داد مرا
چنانکه گویی هرگز کسی نزاد مرا !


مرا به خاک سپردند و آمدند و گذشت .
تکان نخورد درین بی کرانه آب از آب .
ستاره می تابید .
بنفشه می خندید .
زمین به گِردِ سر آفتاب می گردید !
همان طلوع و غروب و

همان خزان و بهار
همان هیاهو
جاری به کوچه و بازار
همان تکاپو ،
آن گیر و دار ،

آن تکرار
همان زمانه

که هرگز نخواست شاد مرا !


نه مهر گفت و نه ماه
نه شب ، نه روز ،
که این رهگذر که بود و چه شد؟
نه هیچ دوست
که این همسفر چه گفت و چه خواست
ندید ، یک تن ازین همرهان و همسفران
که این گسسته !
غباری به چنگ باد هوا است ؟


تو ای سپرده دلم را به دستِ ویرانی !
همین تویی تو ، که _ شاید _
دو قطره ، پنهانی
_ شبی که با تو درافتد غم پشیمانی _
سرشکِ تلخی در مرگِ من می افشانی !
تویی !
همین تو ،

که می آوری به یادمرا .

از : donyayemakous.blogfa.com

نقش

شعر ارسالی از یه دوست به یاد ساجده کشمیری شاعره نامداره کوهنورد هرمزگان ، جایی که مردمانش به داشتن چنین کوهنوردی افتخار می کنند و خواهند کرد . عزیزی که همه برای او گریستند . حتی منتقدانش

 

در شبی تاریک

که صدایی با صدایی در نمی آمیخت

و کسی کس را نمیدید ار ره نزدیک

یک نفر از صخره های کوه بالا رفت

آن شب

هیچکس از ره نمی آمد

تا خبر آرد از آن رنگی که در کار شکفتن بود

کوه : سنگین ، سرگردان ، خونسرد

باد می آمد ، ولی خاموش

ابر پر می زد ، ولی آرام

لیک آن لحظه که ناخن های دست آشنای راز

رفت تا بر تخته سنگی کار کندن را کند آغاز

رعد غرید

کوه را لرزاند

برق روشن کرد سنگی را که حک شد روی آن در لحظه های کوتاه

پیکر نقشی که باید جاودان می ماند

 

از سهراب سپهری

خدا حافظ ساجده کشمیری

ساجده کشمیری شاعره بزرگ و نامی هرمزگان در قسمت مفاخر بهشت زهرا بندرعباس آرام گرفت .

روحش درخشان

مرجع خبر :    

http://joghd11.blogsky.com/1388/03/13/post-153

با اندوه فراوان این ضایع بزرگ رو از طرف گروه کوهنوردی پژوهشکده مهندسی به خانواده ایشان و خانواده معماری و ترابی تسلیت عرض می نمایم . ای کاش عظمت بزرگ خانم کشمیری قابل درک بود . آنانی که با نزدیک به ایشان ارتباط داشتند درک می کنند که چه شخصیت والایی از میانشان رفته است و ما که مدت بسیار کوتاهی در محضر ایشان بودم نیز هرگز یاد و خاطره او را از یاد نخواهیم برد .



شنبه 16 خرداد1388 ساعت: 15:15 توسط:اشکان افتخاری
به چه کس باید تسلیت گفت وسر برشانه چه کس باید گذاشت وگریست... زیراکه همه خود گریانند.... ضایعه تاسف باردرگذشت ساجده کشمیری وهمنوردانش را به جامعه کوهنوردی کشور تسلیت عرض مینمایم
 وب سایت   پست الکترونیک

همراهان در گنو

آلبوم تصاویر در آدرس های زیر

آلبوم اول تصاویر گنو

آلبوم دوم تصاویر گنو

در آغوش کوه ها

  شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد نشاط کوهستان   http://neshate-koohestan.blogfa.com

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزل ها بمیرد

گروهی بر آنند که این مرغ زیبا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا بر آمد

شبی هم در آغوش كوه ها بمیرد

شعر ارسال شده از عمو جابر

تصاویر ساجده کشمیری در برنامه گنو بهمن ماه 1387

در برنامه صعود به قله بابا نصیری در گنو ساجده کشمیری و امید شریفی راهنمای ما بودند . فرصتی دست داد تا با این شاعره نام آشنای بندرعباس آشنا شویم و این کاش این همه خاطره تو کوله هایمان با خود به همراه نمی آوردیم . بحث های بسیاری فقط در مقوله نقد اشعار ساجده و کتاب هایی که چاپ شده و در حال چاپ بود گذشت . نوشتارش خاص بود ، من چقدر توضیح خواستم که تماماً با مهربانی پاسخ گفت ، سایر دوستان نیز هر یک به نوبه خود سوال و جواب هایی داشتند ، با صلابت از نوشته هایش دفاع می کرد و  چه خاطرات شیرین دیگر نیز برای سوغاتی در کوله های قلب مان جای نداده است . او سرشار از شور و شعور و اشتیاق به نوگرایی داشت . در قالب های مرسوم زمانه نمی خواست شکل بگیرد و این نو شدن و بر خلاف جریان عادی زندگی حرف هایی برای گفتن او برایمان تحسین برانگیز یود .

روی عکس کلیک کنید


دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 20:15 توسط:بازم منم
آندم که توانیم به معشوق رسیدن خود لحظه مرگ است
خود لحظه مرگ است عجب لحظه نابی


برنامه بعدی رو حتما به یاد کوهیار کوهستان زنده یاد ساجده کشمیری برگزار کنید
 وب سایت   پست الکترونیک
تصاویر ساجده کشمیری در برنامه گنو بهمن ماه 1387

دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 20:12 توسط:یاوری
این عکسا هر کدومشون آدمو به جاهایی می بره که فقط تو همون عکساست.
یعنی دیگه واقعا اون نیست؟

نمی تونم بی تفاوت وبلاگت رو ببندم و برم چون زنجیر قلبم رو انگار از گنو باز می کنم.
خدایا صبر بر این واقعه را اسان گردان.
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
چرا ما به گنو رفتیم؟چرا همه چیز و زمین گذاشتیم و رفتیم؟چرا ؟
 وب سایت   پست الکترونیک
تصاویر ساجده کشمیری در برنامه گنو بهمن ماه 1387

دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 20:6 توسط:مریم
سلام. تسلیت می گم. وقتی امروز توی روزنامه ی ایران عکس ساجده کشمیری رو دیدم شوکه شدم. نمی تونستم باور کنم. یعنی زندگی به همین راحتی تموم می شه؟ خدا به خانواده اش صبر دهد.
واقعا متاسفم.
 وب سایت   پست الکترونیک
خبر از انتقال ساجده و همراهانش

دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 20:2 توسط:محمدرضا یاوری

به نام خدا

عجب رسمی رسم زمونه قصه برگ و باد خزونه
می رن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت از ماها چی بعدا می خواد بمونه
حواب دادش یاور کی گفته این دنیا به کام ما اینجور تلخ باید بمونه
مرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه

حتی تا وقتی دوست کوهیارم آقای ستوده به من گفت که رفته اند تا پیکر ساجده را بیاورند من هنوز امید به زندگی او داشتم و حتی با پاسخ ایشان هم این امیدم را از دست نداده بودم اما امروز که عکس مهربان و راسخ او را در روزنامه دیدم بر این باور شدم که او حتما زنده است و ما مرده ایم.

چقدر زود گذشت و ما نیز زود
از این در عجبم که هر آنچه هست می رود زود
پس ای دلا برای یاران آغوش بگشا
که این بیز می رود از کفت زود


زنده باد صدای ساجده که همواره در گوش ماست


نظرات از سایت سرپهنه گی

نویسنده: صدای کوهستان - یوسفی
جمعه 8 خرداد1388 ساعت: 10:42
خدا حافظ ساجده عزیز
ای روح بزرگ
که دماوند غبطه آن روح بزرگت را خورد و آنرا برای خودش برگزید و در خودش ماندگار کرد
کاش به گنو نمی آمدیم و با شما از نزدیک آشنا نمی شدیم و این همه افسوس نمی خوردیم
ما قرارداشتیم خط الراس گنو را با هم بپیماییم ولی دماوند ترا ازما گرفت
دیگر دیدن گنو بی تو صفایی ندارد
چه بی نشاط باهاری که بی رخ تو رسید
غريب زاد
چهارشنبه 6 خرداد1388 ساعت: 15:5
خاطره‏ی راهنمايي و مهمان‏نوازی خانم ساجده کشميری در صعود به کوهستان گنو بندرعباس در بهمن‏ماه 1387،
با ماندگاری او در دماوند، گره جاودانه خورد.
خدايش رحمت کند.
: نشاط کوهستان - ستوده
پنجشنبه 7 خرداد1388 ساعت: 20:23
سلام ساجده مهربان
سلام و خدا حافظ فرشته پاکی ها ، چگونه باور کنیم رفتنت را ؟
روحت شاد ساجده که بزرگ بودی و بزرگی آموختی
قدرت استقامتت باعث افتخار خطه جنوب خواهد بود
تو کوهنوردی بزرگ و با استقامت و استوار بودی ، صدای ات آرامبخش و گویش ات متفاوت بود . جسارتت قابل ستایش است و خداوند عالم تو را با پاکان روزگار محشور فرماید .
............................. خدا حافظ ساجده

حسین از طالقان
جمعه 8 خرداد1388 ساعت: 15:13
نامت همیشه ایام بربلندای دماوند باقی می ماند ودیگر هم قطارانت از شما به نیکی یاد خواهند نمود بنده به خانواده محترم کشمیری تسلیت گفته واز خداوند مهربان برای آن مرحوم علو درجات را خواهانم
نویسنده: محمدرضایاوری
شنبه 9 خرداد1388 ساعت: 14:31
سلام
دارم می بینمت که با اون مهربانی بی حد و نصابت در حال توضیح دادن با عشق و علاقه کوهستان هستی .
دارم می بینم که اونجا هم مثل غزال سبکبار جرکت می کنی.
و چه بزرگ همنوردی را ما داریم
خدا را شکر

نویسنده: باران
یکشنبه 10 خرداد1388 ساعت: 6:58
زندگي صحنه يكتاي هنر مندي ماست ، هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود ، صحنه پيوست به جاست ، خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد ...

نویسنده: همشهری
یکشنبه 10 خرداد1388 ساعت: 9:45
من توفیق دیدارت را نداشتم ولی دورا دور از طریق دوستان می شناختمت می دانم که دیگر این کامنتها را نمی خوانی امیدوارم خداه به خانواده ساجده صبر بدهد و روح این عزیز را غریق رحمت خود گرداند

نویسنده: نرده ها
یکشنبه 10 خرداد1388 ساعت: 12:51
خودتو لوس نکن ساجده. خودتو نزن به یخما. مرسی تم اگه آپ کردنی بنویسی که رغمارغم سفید مرگ سرد کوهستان بلند تو زنده موندی. بچه جنوب و مرگ تو یخما؟ بنویس که زنده ای خره. همه دارن باور می کنن.

نویسنده: فرید صدقی
یکشنبه 10 خرداد1388 ساعت: 14:37
سلام
خواستم برای شاعره ای از جنوب شعری بگویم ولی غمش شعرهایم را با خودش برد
تمامی لذت برنامه کوهنوردی 5شنبه و جمعه خودمونو فراموش کردم وقتی شنیدم
پروازی دیگر و این بار از دماوند.دوستانی که نمی شناسمشان . دوستانی که دیگر نیستند ولی دوستیشان در این نوشته ها در وبلاگها می ماند.
جز تاسف غمی است گران بر قلبهایمان
روحشان شاد و در پرواز ابدی باد
بیشتر از این نمی دانم چی بنویسم ...
کانون کوهنوردان اوراز مهاباد

نویسنده: آرش
یکشنبه 10 خرداد1388 ساعت: 20:33
درود بر تو ای فراتر از قله نورد که نه فقط قله کوه بلکه قله معنا را فاتح بودی درود بر تو ای سراینده سروده های زنده ، اشعاری عریان که از جنس خودت بود و برای درکش باید از جنس خودت می بودی و امروز بدون شک در کنارشان آرامش یافته ای روانت شادمان ساجده جان
نویسنده: حسین فریدونی فداغی از بندرعباس
دوشنبه 11 خرداد1388 ساعت: 23:57
ناباورانه رفتی از شهر و شعر و شادی
از تو نمانده جز شعر ، یا عکس یادگاری
روحت شاد...
 

شعری از ساجده

سفيدی سردی‌ست

باد از جهت‌ها باد است تند

جز سفيدی هی چی پیدایی نمی‌دهد

برای استفاده از شب رها اين‌جا ايستاده‌ام و دوری 

پاهايم تو نمی‌رسند 

دو چاره‌گی از سلول‌های یخ‌زده بيرون شده 

باد همه چيز را می‌كشد        شكل می‌اندازد

اندازه‌ای كه ديگر ريه‌ها هوا‌گير نمی‌شوند و پر از برف‌اند

هی چی سرد نيست

از سر انگشتای رها سياه به پرس       چه شوری كرده لب‌ها در زمزمه

هل هلا حد اقل ؟

ديگر نمی بی نم اش

لايه‌های زمين فرو می‌برند ام         می جوند ام  

جز سرخ لبه‌های سر آستين بيرون زده  از سفيدی سرد

داغ ام

سفيدی آب می‌رود

تنها سرخی روز اول باهار     من ام سر كرده -


تقدیم به روح پاک ساجده عزیز

مطلب زیر از سایت گروه کوهنوردی کوهسار تقدیم حضورتان می گردد :

  زندگی و مرگ یگانه اند چنان رود و دریا

مردن چیست؟جز ایستادن عریان در باد و در آفتاب آب شدن

نفس بریدن چیست؟جز رها کردن نفس از جزر و مدهای خستگی ناپذیرش که بتواند برخیزد و بگسترد و خداوند را بجوید بی قید و کران؟

فقط آنگاه که از رود خاموشا می نوشید به راستی آواز خواهید کرد

و آنگاه که به چکاد کوه رسیدید آنک عروج خواهید کرد

و آنگاه که زمین دست و پایتان را طلب کرد آنک به راستی رقص رقصان خواهید کرد.

 با او دورادور و توسط یکی از دوستان آشنا شدم اهل شعر بود و دلش دریایی 

تعاریف زیادی از مرام و مهربانی و معرفتش شنیدم خیلی دلم می خواست ببینمش

اما دست قضا مهلت نداد .

صدایش در جای جای دماوند طنین انداز بود وقتی پا به دامنه ی زیبای دماوند گذاشتم ساجده دل از ماوای امنی که برای خود ساخته نمی کند آنچنان آسوده در آغوش کوهستان آرمیده که کسی را یارای بیدار کردنش نیست.

روحش شاد و یادش گرامی باد

تسلیت به تمامی جامعه کوهنوردی و دوستان خوبمان در پژوهشکده جهاد کشاورزی و خانواده گرامی ساجده عزیز

آرزوی کافی برای خدا حافظی ی ک د و س ت  

چه آرزویی برایت بکنم که آرام بگیری ؟
بهترین چیست تا آنرا برایت آرزو کنم شاید خودم آرام گیرم .
دماوند خوشحال باش ، دوستانت با تو به اوج رسیدند .
.
.
«آرزوى خورشید کافى براى تو می‌کنم که افکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به این که روز چقدر تیره است. آرزوى باران کافى براى تو می‌کنم که زیبایى بیشترى به روز آفتابیت بدهد.
آرزوى شادى کافى براى تو می‌کنم که روحت را زنده و ابدى نگاه دارد.
آرزوى رنج کافى براى تو می‌کنم که کوچکترین خوشی‌ها به بزرگترین‌ها تبدیل شوند.
آرزوى بدست آوردن کافى براى تو می‌کنم که با هرچه می‌خواهى راضى باشى.
آرزوى از دست دادن کافى براى تو می‌کنم تا بخاطر هر آنچه دارى شکرگزار باشى.
آرزوى سلام‌هاى کافى براى تو می‌کنم که بتوانى خداحافظى آخرین راحتترى داشته باشى.»

رفتن ساجده را باور کنیم ؟

دیگر راهنمای گنو و دوست لحظات بابانصیری نیست تا برایش بنویسم ، تصاویری از او مانده است که هر یک خاطرات او را برای دوستانش زنده نگه می دارد ، می دانم باید باور کنیم رفتنش را ولی نمی دانم اینهمه بی قراری برای چیست ؟

ساجده هنوز در کوهستان است

همه در غم ساجده گریانند، هنوز ساجده در کوهستان است ، هنوز ساجده از دماوند دل نکنده است . این هفته دماوند میهمان خود را نگه داشته است . غار برفی های ساخته شده توسط ساجده و دوستانش در بلندای دماوند میهمان خود را بدرقه نکرده است . دوستانش در ماتم او گریانند .

دلم طاقت نیاورد ، راهی دماوند شدم تا خبری از همنوردان دماوند بگیرم ، جبهه غربی بسته بود در مه غلیظ از جبهه جنوبی  تا حسینیه صاحب الزمان (ع) بالا رفتم تا بلکه خبری از عزیزان بدست آورم . دوستی که در حسینیه مستقر بود گفت در چند روز گذشته حتی یک نفر هم به دماوند صعود نکرده است . به پلور آمدم در قرارگاه پلور تیم نجات صعود کنندگان از جبهه غربی را راهنمایی می کرد .
هوای دماوند در چند روز گذشته اجازه خروج میهمانانش را صادر نکرده است . تا چند روز آینده نیز ظاهراً اوضاع به همین منوال است . غاربرفی در بلندای شمالی دماوند دو میهمان و شکاف غربی دماوند از ساجده نگهداری می کند .

عروس کوهستان از کوچکترین کوهنورد دنیا

این چه رسم رفاقتیه که یه رفیق تو سالگرد آشنایی به کام مرگ لبخند بزنه و رفیق دیگه در انتظار لحظه های شوم جدایی گریه کنه؟ من و تو... تو و کوه... کوه و من!

ببینم رفیق هنوز معتقدی که " به کوهها که در آمیزیده شدی ، زیست شروع می کند ، سرخ و تا شروع سرخ ، کوههای سرد و سپید تمام می شوند" ؟

تازه می فهمم روی پرچمی که از قله آورده بودیم چی نوشتی؟ اما چرا اینقدر عجول؟ چرا بی خبر؟ هنوز به قول هایی که داده بودی عمل نکردی، بلند شو!

نکنه یادت رفته قرار بود با قطار محلی بریم پاکستان ، قراقروم و برام یه کلاه بافتنی بخری و برای  ممدرزا شلوار پلار!

نکنه یادت رفته قرار گذاشتیم سالی یه بار تو زمستون ، بچه های تیم لاک پشت ها دور هم جمع بشیم و برف بازی کنیم؟ما از اراک ، تو از بندر عباس ، حمید از اهواز ، سعید از شیراز ، علی و محمود از مشهد ، جعفر از تهران و فواد از همدان و اوه کلی بچه های باحال ! راستی ممدرزا رو دیروز دیدمش ، جای کف کفشت از رو دماغش رفته!

نکنه یادت رفته قرار بود یکی از بهترین کوهنوردای ایران بشی؟ سوپ های بد مزه ای که درست می کنی رو به خورد هر کس بدی در جا سنگ کوب می کنه و تو تنها تو اردوها می مونی!

نکنه یادت رفته صبح چه رنگیه؟

برنامه صعود بعدی رو چیدم، می دونم نمی تونی رد کنی حتی اگه توانش رو نداشته باشی اونقدر پر رو هستی که بخوای بیای ، بلند شو!

نگو نمی تونی، تو از هر دختری که می شناسم قوی تری ، کله خراب تر و دیوونه تر ، بلند شو!

باشه... هر طور دوست داری ، شاید هم مجبوری همون جا تو زیبا ترین جایی که دوست داری بخوابی، بالش نرم ابرهای دماوند ارزونی تو! ولی بدون بدونِ بودن ِ بودنی که بودی جات خالی نمی شه چون  خاطره ها جای فاصله ها رو نمی گیرن و فاصله ها هم جای خاطره ها! هر جا هستی و خواهی بود بخند و شاد باش و به ما هم سر بزن. یاد تو و اسم تو جاوید می شه بهت قول می دم! آره رفیق تو هم عضو گروه لاک پشت ها هستی، مگه نه؟ دارم یه مسیر گشایش میکنم، اسمش رو می ذارم لاک پشت ها به یاد و خاطره تو و تمام دوستای لاک پشتی که روزی به تو خواهند پیوست.

اون برنامه ای که قرار بود اجرا کنیم ... مطمئن باش صعودش می کنم و به روح تو تقدیمش می کنم. منتظر باش !

 صدای گهگاه چکاوکان و جویباران جاری و گل های بابونه و شقایق دماوند جهاز عروسی ات و ابرهای سپیدش پرده ها و برف های همیشگی اش فرش های حجله عروسی ات! مبارک باد این زندگی جدید...

                                                نامت سبز چون بهار

                                                یادت گرم چون تابستان

                                                خاطرت رنگارنگ چون پاییز

                                                روحت سپید و پاک چون زمستان

 

این ضایعه دردناک و جان گداز رو از طرف خودم و بچه های لاک پشتی به خونواده های کشمیری ُ معماری و ترابی تسلیت می گم.

آخرین گزارش ساجده با گروه کوهنوردی پژوهشکده مهندسی

   برای دیدن این تصاویر به گزارش اصلی در سایت ساجده کشمیری مراجعه نماید

تصاویر :
        مسیر کم برفی و یخی دره بعد از گردنه
         مسیر دست به سنگ 
        برگشت 
        زیر دیواره رفت
        ناهار
        عسرانه
       شام

اول پاکوب برگشت

 جاده به سمت پایین

 جاده در برگشت

با ستوده مربی و مدرس کوهنوردی

 و سرپرست برنامه آقای یاوری که با نهایت دقت و حوسله تلاش کردن برای اجرایی برنامه و در تهران محبت اش را جوابی نبود و نیست به همراه آقای ستوده که زحمت کشیده هم استقبال آمدند و هم بدرقه راه دماوند ما بودند 

با مرسی تم فراوان از همه ی بودن های دوستان مهندسی جهاد کشاورزی تهران

غروب غمگینانه ساجده در صدای کوهستان

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبند زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شبکه خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر انند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا بر آمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش بگشای که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

باورکردن مرگ ساجده سخت است زیرا که ما انگار دیروز مهمانش بودیم  تازه با او آشنا شده بودیم ولی انگار سالیان سال است که اورا میشناسیم به من قول داده بود که سبلان و سهند را در یک برنامه میخواهد مهمان ما باشد ولی دماوند نگذاشت

انا لله و انا الیه راجعون

غرو ب غمگینانه شیر زن کوهستان ساجده کشمیری از خطه جنوب کشورمان و از کرانه های زیبای خلیج فارس که در دماوند ماندگار شد به جامعه کوهنوردی وبه خانواده اش و به تمام دوستانش تسلیت عرض مینمایم

شنبه تیمی از هرمزگان به سرپرستی ساجده کشمیری و مهدی معماری برای صعود به دماوند راهی پلور و سپس بارگاه سوم میشوند. روز بعد جهت صعود چهار نفر از اعضای تیم دو خانم و دو آقا به سمت قله حرکت کرده که به علت خرابی هوا و بوران و برف از مسیر اصلی منحرف شده و از جبهه غربی سر در می آورند . همزمان با تاریک شدن هوا تصمیم میگیرند اتاق برفی ساخته و تا صبح بیواک کنند که متاسفانه دو نفر یک آقا و یک خانم (خواهر معماری) از سرما جان خود را از دست میدهند. ساجده کشمیری و مهدی معماری تصمیم میگیرند برگردند که در راه بازگشت ساجده پرت میشود و متاسفانه فوت میکند. معماری تنها برمیگردد. فردا تیم امداد برای بازگرداندن پیکرشان به منطقه اعزام خواهد شد.

تسلیت آسمان کوه برای ساجده کشمیری

مرا به سویت تقدیری مانده بود پنجشنبه هفتم خرداد 1388 11:38
از روزی که با گویش متفاوتش آشنا شدیم تا روزی که با گویشی دیگر برایمان سرود ترک تن خاکی را سرود چند ماهی بیشتر طول نکشید.همیشه و همواره و با شدتی قابل تقدیر از ادبیات نوآورانه خود دفاع می کرد و ما را در عین فهم کممان به تحسین و آفرین وا می داشت.

روزیکه به او پیغام دادیم می خواهیم به گنو بیاییم و خواستیم ما را راهنمایی کند با میل تمام چه به صورت گفتاری و چه عملی همراهیمان کرد و من هنوز کامنت ها وپیامهای پر از مهر و محبتش را را حفظ کرده ام و اکنون بر این همه پاکی او می گریم که ای خدای مهربان او را در پناه خویش بگیر.

در وصف این گونه افراد فقط کوهنوردان می توانند بنویسند که به واقع یک کوهیار بود و اکنون بر قله های بلند شرف ایستاده است.

یاد او در دل ماست و امروز که عده ای از دوستان برای آوردن پیکر سراسر خسته او و همنوردانش به سرزمین جاوید دماوند می روند ما نیز لحظه به لحظه با آنان هستیم.

ساجده کشمیری

روحت شاد و همیشه همراه خویان باد