به نام خدایی که خالق خاطرات است ، به نام رزمندگانی که نفس های شان گرما بخش ، میدان های عشق و ایثار بود و بنام خالق بی همتایی که وجود همگان در ید قدرت اوست .....  آغاز می کنم با یاد خیلی ها که بودند الان نیستند ، یا آن موقع پرواز کردند و یا در پیچ و خم کوچه های زندگی گم شدند ، آنهایی هم که ماندند ، به این فکر می کنند که هیچ علاقه ایی به شنیدن حرفایشان وجود ندارد ، ولی من این اعتقاد را ندارم چون می دانم شما هستید و چون شماهایی که حافظ رزمندگان دیروزید و مدافع رزمندگان امروز ، اما واقعیتی است که  دنیای دیجیتال همه را مشغول کرده ، کمتر جای برای گفتن قصه دوران دفاع مقدس یافت می شود ، آمدم     اینجا شاید بتوانیم بخشی از خاطرات  جوانی ام را بازگو کنم ،خاطراتی که بخشی از فرهنگ ما را شکل داده است ، هر چند بسیاری با این فرهنگ غریبه شده اند ، رسالت مان بازگو کردن است تا بدانند ، آنهایی که نمی‏خواهند بدانند در بیداری هم نخواهند دانست ،   آرزو می کنم ای کاش کرسی های قدیمی  بر قرار می‏شدند و نقل قصه های دوران دفاع مقدس مانند قصه های مادربزرگ های آن زمان شنونده ایی می داشت ، چه رویای شیرینی !!!

   این تغییرات زمانه حتی باعث شده تا فرزندان نزدیک خودمان نیز علاقه ای به شنیدن قصه سختی های دوران دفاع مقدس نداشته باشند ، از دیگرانی که هیچ حسی از آن دوران ندارند چه انتظاری داریم ، کودکان مان زمانه را تغییر یافته می پندارند ، فارغ از اینکه امنیت و سرافرازی این دوران حاصل تلاش ها و جانفشانی های جوانان آن دوران است . گویا در آن زمان تکه ایی از پازل زمان جوری دیگری نوشته شده بود ،  رشادت ها سن و سال نمی‏شناخت و غیرت و مردانگی ، تابع جنسیت نبود ، مهر و وفاداری ، کمک به همدیگر و خلاصه یکدلی و یکرنگی همه را در آغوش هم قرار داده بود  ، ای قلم و ای افکار آزاد اندیش بدانید که این نوشته های واقعیت هایی بود که تحقق یافت  ،

      گاهی کلمات به کمک مان  می آیند تا خاطرات گذشته را مرور کنیم  ، خاطرات همیشه هم خوشایند نیستند ،  البته یه زمانی هم این خاطرات موضوعیت نداشته و ممکن است خیلی مورد استقبال خواننده قرار نگیرد ،  خلاصه اگه خوشتون نیومد من پیشاپیش عذر خواهی می کنم ، کلمات خود به خود می آیند تا بیانگر احساس بسیجی هایی مانند من باشند . من دوست دارم  خاطرات و هر آنچه را که در آن دوران به تجربه آموخته در اختیار نسل های آینده قرار دهم تا شاید چراغ راهی باشد برای حرکت آیندگان و ثبت شود در دفترخاطرات تاریخ تا آیندگان واقعیت موجود در این دوران بدانند و بر حرکت بزرگی که باعث عظمت و افتخار کشور عزیز و اسلامی مان شده به یاد داشته باشند  ، خیلی ها نبودند تا ببینند و بسیاری از آنها که بودند هم ندید آنچه را که باید می دیدند  پس این وظیفه ماست که به یادگار بگذاریم خاطرات را تا ماندگار شود برای نسل های آیند . .......


14.00

از ابتدای عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار در غرب کشور ، مشرف به شهر مندلی عراق  حضور داشتم ،  فرزند دامنه های سبلان ام و به طبع زندگی در کوهستان بخشی از دوران کودکی ام را تشکیل می داد ، در کوهستان راحت بودم ، بارها و بارها مسیرهای کوهستانی را در ییلاق های دامنه سبلان طی کرده بودم ، اینها را بیان تا بدانید در کوهستان بزرگ شده ام  ، فرماندهان عملیات در آغاز عملیات گفتند باید ارتفاعات سومار را تسخیر کنیم ، دشمن در بلندهای منطقه موضع گرفته بودند و بر نیروهای ما مسلط بودند ، عملیات شب هنگام شروع شد ، از طریق معبرهایی که  با سرعت تمام از کوه و تپه بالا می رفتیم . ، میدان مین در مسافت ها و وسعت زیاد توسط دشمن تعبیه شده بود ، نیروهای تخریبی چی گشایش مسیر را انجام داده بودند ولی این مسیر عرض زیادی نداشت ، در حد چند سانتی متر و این مسیر با تسمه نواری که به زمین کوبیده شده بود مشخص می شد . حرکت چند گروهان و گردان از این مسیر به دشواری صورت می گرفت ، باید پشت سر هم حرکت می کردیم ، مراقب می بودیم که از مسیر خارج نشویم و البته هیچ گونه سرو صدایی هم نداشته باشیم ، تصور کنید تجهیزات ، کوله پشتی و مهمتر از همه تیر اندازی مستقیم دشمن و انفجار مداوم مین هایی که در اثر برخورده گلوگه توپ و خمپاره منفجر می شدند و یا افرادی که پایشان روی مین می رفت چه صحنه خوفناکی را بوجود آورده بود . گاهی نفرات به قدری بهم نزدیک می شدند که کلاه کاسکت و وسایلی مانند قمقمه به تفنگ ها برخورد می کرد و صدایی ایجاد می شد در چنین مواقعی حرکت متوقف می شد و در صورت متوجه نشدن دشمن حرکت دوباره صورت می گرفت . در چنین شرایطی از میدان مین عبور می کردم و گاهی هم مین ها انفجاری به یکدیگر متصل می شدند و کل منطقه به جهنمی تبدیل می شد که زنده خارج شدن از آن بیشتر به معجزه می ماند ......

 



     

ادامه خاطره را در فایل پی دی اف دانلود کنید

دانلود فایل پی دی اف خاطره ها