خاطره ها
این تغییرات زمانه حتی باعث شده تا فرزندان نزدیک خودمان نیز علاقه ای به شنیدن قصه سختی های دوران دفاع مقدس نداشته باشند ، از دیگرانی که هیچ حسی از آن دوران ندارند چه انتظاری داریم ، کودکان مان زمانه را تغییر یافته می پندارند ، فارغ از اینکه امنیت و سرافرازی این دوران حاصل تلاش ها و جانفشانی های جوانان آن دوران است . گویا در آن زمان تکه ایی از پازل زمان جوری دیگری نوشته شده بود ، رشادت ها سن و سال نمیشناخت و غیرت و مردانگی ، تابع جنسیت نبود ، مهر و وفاداری ، کمک به همدیگر و خلاصه یکدلی و یکرنگی همه را در آغوش هم قرار داده بود ، ای قلم و ای افکار آزاد اندیش بدانید که این نوشته های واقعیت هایی بود که تحقق یافت ،
گاهی کلمات به کمک مان می آیند تا خاطرات گذشته را مرور کنیم ، خاطرات همیشه هم خوشایند نیستند ، البته یه زمانی هم این خاطرات موضوعیت نداشته و ممکن است خیلی مورد استقبال خواننده قرار نگیرد ، خلاصه اگه خوشتون نیومد من پیشاپیش عذر خواهی می کنم ، کلمات خود به خود می آیند تا بیانگر احساس بسیجی هایی مانند من باشند . من دوست دارم خاطرات و هر آنچه را که در آن دوران به تجربه آموخته در اختیار نسل های آینده قرار دهم تا شاید چراغ راهی باشد برای حرکت آیندگان و ثبت شود در دفترخاطرات تاریخ تا آیندگان واقعیت موجود در این دوران بدانند و بر حرکت بزرگی که باعث عظمت و افتخار کشور عزیز و اسلامی مان شده به یاد داشته باشند ، خیلی ها نبودند تا ببینند و بسیاری از آنها که بودند هم ندید آنچه را که باید می دیدند پس این وظیفه ماست که به یادگار بگذاریم خاطرات را تا ماندگار شود برای نسل های آیند . .......
14.00
از ابتدای عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار در غرب کشور ، مشرف به شهر مندلی عراق حضور داشتم ، فرزند دامنه های سبلان ام و به طبع زندگی در کوهستان بخشی از دوران کودکی ام را تشکیل می داد ، در کوهستان راحت بودم ، بارها و بارها مسیرهای کوهستانی را در ییلاق های دامنه سبلان طی کرده بودم ، اینها را بیان تا بدانید در کوهستان بزرگ شده ام ، فرماندهان عملیات در آغاز عملیات گفتند باید ارتفاعات سومار را تسخیر کنیم ، دشمن در بلندهای منطقه موضع گرفته بودند و بر نیروهای ما مسلط بودند ، عملیات شب هنگام شروع شد ، از طریق معبرهایی که با سرعت تمام از کوه و تپه بالا می رفتیم . ، میدان مین در مسافت ها و وسعت زیاد توسط دشمن تعبیه شده بود ، نیروهای تخریبی چی گشایش مسیر را انجام داده بودند ولی این مسیر عرض زیادی نداشت ، در حد چند سانتی متر و این مسیر با تسمه نواری که به زمین کوبیده شده بود مشخص می شد . حرکت چند گروهان و گردان از این مسیر به دشواری صورت می گرفت ، باید پشت سر هم حرکت می کردیم ، مراقب می بودیم که از مسیر خارج نشویم و البته هیچ گونه سرو صدایی هم نداشته باشیم ، تصور کنید تجهیزات ، کوله پشتی و مهمتر از همه تیر اندازی مستقیم دشمن و انفجار مداوم مین هایی که در اثر برخورده گلوگه توپ و خمپاره منفجر می شدند و یا افرادی که پایشان روی مین می رفت چه صحنه خوفناکی را بوجود آورده بود . گاهی نفرات به قدری بهم نزدیک می شدند که کلاه کاسکت و وسایلی مانند قمقمه به تفنگ ها برخورد می کرد و صدایی ایجاد می شد در چنین مواقعی حرکت متوقف می شد و در صورت متوجه نشدن دشمن حرکت دوباره صورت می گرفت . در چنین شرایطی از میدان مین عبور می کردم و گاهی هم مین ها انفجاری به یکدیگر متصل می شدند و کل منطقه به جهنمی تبدیل می شد که زنده خارج شدن از آن بیشتر به معجزه می ماند ......
![]() |
| ![]() |
ادامه خاطره را در فایل پی دی اف دانلود کنید



مدیر وبسایت : پرویز ستوده شایق