نام روستای کسنزان را در زمان جنگ زیاد شنیده بودم ، در زمانی که در روستای عرب لنگ مستقر بودیم ، وحشت از تجمع مخالفان انقلاب در این روستا ، از آن یک مکان رعب و وحشت در ذهنم ساخته بود . ۲۷ سال پیش بارها به این روستا حمله کرده بودیم ولی چه عملیاتی که روزهای در حوالی آن مستقر می شدیم و شب ها همه چیز خارج از کنترل بسیجیان مستقر در منطقه بود . رعب و وحشت بریده شدن سر توسط سیمهای غواصی دشمنان انقلاب همیشه اصطراب را در وجودمان حاکم کرده بود . دیدن سرهای پاسداران و دوستانمان که پوست سر آن کنده شده بود شاید در نسل فعلی حتی در ذهن هم نگنجد . ولی در دهه شصت ، زمانی که به صورت داوطلب در کردستان حضور می یافتی می دانستی که مسیر که رفتی بازگشتی نخواهد داشت . در چنین شرایطی نام کسنزان را بارها شنیده بودم .
روستائیان نیز گرفتار جنگ داخلی بودند از یک طرف کومله و دمکرات های مستقر در منطقه باعث سردرگمی آنها شده بود و  از طرف دیگر فقر و عدم فعالیت های فرهنگی تصمیم گیری مناسب را از آنها سلب کرده بود .

اما کسنزان امروزی :
روستایی که به ماسوله کردستان می ماند . در ۳۸ کیلومتری شهرستان سقز و بسیار خوش آب و هوا ، چرا به این روستا رفتم داستان یک حس غریب زمان جنگ است . دوست داشتم محل حضورم در سال ۱۳۶۱ را که روستای عرب لنگ ، خرم تا بود دوباره ببینم اینبار بدون هراس ، البته هنوز نگرانی هایی در دل داشتم ولی دیگر جای نگرانی نبود . باید می رفتم و رفتم دیدم روستائیانی که با آن لحجه شیرین کردی شان خوش آمد گفتند . از چشمه آب مقدس کسنزان آبی برداشته و با گرفتن چند عکس با روستائیان ، بازگشت به سمت عرب لنگ و سقز را در پیش گرفتیم .

نشاط کوهستان

http://neshate-koohestan.blogfa.com

http://neshate-koohestan.blogfa.com